روزی تو دوباره رو به من خواهی کرد
غربتکده مرا وطن خواهی کرد با آمدنت سپید خواهم پوشید با دست خودت مرا کفن خواهی کرد
سلام دوستان ساله نو رو پیشاپیش بهتون تبریک میگم اینم آپ جدیدم بزودی با یک داستان زیبا دیگه به روز میشم:
مرد جوانی نزد پدر خود رفت و به او گفت :
- می خواهم ازدواج کنم . پدر خوشحال شد و پرسید :
- نام دختر چیست ؟ مرد جوان گفت :
- نامش سامانتا است و در محله ما زندگی می کند . پدر ناراحت شد . صورت در هم کشید و گفت :
- من متاسفم به جهت این حرف که می زنم . اما تو نمی توانی با این دختر ازدواج کنی چون او خواهر توست . خواهش می کنم از این موضوع چیزی به مادرت نگو . مرد جوان نام سه دختر دیگر را آورد ولی جواب پدر برای هر کدام از آنها همین بود . با ناراحتی نزد مادر خود رفت و گفت :
- مادر من می خواهم ازدواج کنم اما نام هر دختری را می آورم پدر می گوید که او خواهر توست ! و نباید به تو بگویم . مادرش لبخند زد و گفت :
وارد آزمایشگاه شیمی مدرسه شدم و شیشه ی زهر را برداشتم. ،،،،،،، دختری کنجکاو میپرسید ایهاالناس عشق یعنی چه؟ دختری گفت اولش رویا آخرش بازی است و بازیچه! مادرش گفت عشق یعنی رنج! درکلاس سخن معلم گفت عین و شین قاف است و دیگر هیچ! دلبری گفت شوخی لوسی است! تاجری گفت عشق کیلو چند! شاعری گفت یک کمی احساس مثل احساس گل به پروانه! چون که بالا گرفت بحث و جدال توی آن قیل و قال من دیدم طفل معصوم با خودش می گفت من فقط یک سوال پرسیدم!
زهر را در لیوان پیش رویم خالی کردم،غرق تماشایش شدم،رنگش را نگاه کردم
و مزه ی احتمالی اش را در ذهن ام تصور کردم.سپس اسید را به بینی ام نزدیک کردم، و
بویش به مشامم خورد، در این لحظه، ناگهان جرقه ای از اینده در ذهنم
درخشید..... و توانستم سوزش ان را در گلویم احساس کنم و سوراخ ایجاد
شده در درئن معده ام را ببینم. احساس اسیب ان زهر ان چنان حقیقی بود که
گویی به راستی ان را نوشیده بودم.سپس مطمئن شدم که هنوز این کار را نکرده ام.
در طول چند لحظه ای که ان لیوان را در دست گرفته بودمو امکان مرگ را مزه مزه میکردم،با خودم فکر کردم:اگر شجاعت کشتن خودم را دارم، پس شجاعت ادامه دادن زندگی ام را هم دارم.
A man Should...
یک مرد باید...
Have Faith in god , But believe in himself
به خدا ایمان داشته باشد ، ولی خود را باور کند
Know how to laugh at him self
دانستن که چگونه می شود به او خندید
Never stop trying , even if he totters and trips
هیچ وقت دست از امتحان کردن نکشد ، حتی اگر او پیش رفت و یا پس رفت کند.
Know how to cook a meal
بداند که چگونه یک گوشت را بپزد
Count 1 to 5 whenever he’s angry
وقتی که عصبی میشود ، از یک تا پنج بشمرد
Be a child at heart and live like a king
در قلبش یک کودک باشد و مثل یک شاه زندگی کند
Be down to earth , yet have eyes full of dreams
Fall in love at least once in life
سقوط در عشق ، حداقل یک بار در زندگی
Never forget his first kissing misadventure
هرگز اول بوسیدنش در حادثه ناگوار فراموش نکند
Be Adam for the woman in his life
Know that the path of duty leads to glory
مسیر وظیفه منجر به شکوه را بداند
Set goals to achieve and have new heights to reach
برای رسیدن به مراحل جدید تر برنامه هایش را تنظیم کند
Stare at a pretty girl
خیره نگاه کردن به یک دختر زیبا
Give compliments generously
تعارف سخاوتمندانه ای داشته باشد
Pay more time to grooming
پرداخت زمان بیشتری برای نظافت
Learn to be patient if it’s his wife and impatient if it’s the girl friend
یاد بگیرد که برای همسرش صبور باشد ، و بی تاب برای دوست تخترش
Help at home
کمک کردن در خانه
Get a glass of water for himself by himself
ریختن یک لیوان آب برای خودش ، به وسیله خودش
Never forget to send his mother a flower
هیچ گاه فراموش نکند که به مادرش گل بدهد
Have the courage to fail
شجاعت کافی را برای باختن داشته باشد
Exercise restrain over his emotions
تلاش بیشتر برای مهار کردن احساسات خود
Yet be a little lad within
ولی درونش همانند یک پسر بچه باشد